!!!دلنوشته های یک بسیجی



سلبریتی های بی لیاقت!!!

امروز که از دانشگاه اومدم خونه بدون اینکه لباسامو عوض کنم پریدم رو تختمروز خیلی خسته کننده ای بود

گوشیمو دراوردم و رفتم تو اینستاگرام با انبوهی از پست های شمع های تسلیت از طرف سلبریتی های ایرانی و معروف شدم.

پیگیری کردم ببینم برای چی همچین پست هایی گذاشتناهان.فهمیدم تو شرق تهران چند قلاده سگ رو زنده زنده سوزوندن

بخاطر همین همه سلبریتی ها شمع روشن کردن!!!!!!

یهو این فکر اومد تو ذهنم که واقعا چرا؟؟؟؟؟؟

چند وقت پیش زکریا کودک شیعه مذهب رو تو عربستان سر بریدن اونم فقط بخاطر صلوات فرستادن مادرش!!!!!!!!!

هیچکس صداش درنیومد!!!!

هیچکس شمع روشن نکرد!!!!

هیچکس پست تسلیت نذاشت!!!!!

سلبریتی های بی کفایتی که به نظرم انسان هم نیستن حتی به طرفداری از زکریا هیچ عکس العملی نشون ندادن!!!!

ولی بخاطر چهار تا سگ شمع روشن میکنن؟؟؟؟؟

به نظر شما چرا؟؟؟یکی بهم بگه لطفا!!!



حزب اللهی هاهم دیگر حزب اللهی نیستند!!!

امسال اگه خداوند قبول کنه به عنوان خادم الشهدا رفتم جنوبو یه ده روزی رو مهمون شهدا بودم.

روز اول که رسیدیم رفتیم برای سازماندهی خادمین به دوکوهه فضا فضای فوق معنوی بود و همه حس و حال جنگ و جبهه رو داشتتند و همه تو اذهانشون تداعی شهادت بود.

بعد از تقسیم بندی،گروه ما که اکثرا دانشجو بودیم قرار شد برن برای خادمی تو هویزه.

هویزه هم همشون مقبره شهدای دانشجو هست و اکثرا زائرای هویزه همه دانشجو و بیشتر پسر و دختر های18سالست.

ما تو آسپزخونه کارمیکردیم که یه آقایی اومد تو و گفت:از دوستان کی از تنظیم سیستم صوتی سر درمیاره؟؟؟

منم اینقدر تو هیئت با این طور سیستم ها ور رفتم اوستایی شده بودم واسه خودم!!!

سینمو سپر کردم و گفتم:من!!!

رفتیم داخل حسینیه هویزه که شهدا اونجا دفن بودن و از قضا زائرای زیادی هم داخل بودن!!

من که رفتم سریع رفتم سراغ سیستم و نشستم.همینطور که مشغول تنظیم سیستم بود،میشنیدم که پسرای مذهبی و به قول خودشون حزب اللهی دارن زیرلب چیزایی میگن.

خوب که دقت کردم یه چیزای بدی شنیدم

سرمو که برگردوندم و یکم به رفتار جوانای اونجا دقت کردم،،،سرم داغ شد!!!!

یعنی چی؟؟؟

در محضر شهدا؟؟؟؟

تو مناطق عملیاتی؟؟؟

تو اون فضای معنوی؟؟؟

اکثر دختر و پسرای مذهبی که اونجا بودن،فقط چشمشون دنبال همدیگه بود!!!!!!!!

خیلی ببخشین اما خودم دیدم که پسر مذهبی به دختر مذهبی شماره داد!!!!!!!(استغفرالله)

اونیکی پسر و دختر زیرزیرکی بهم نگاه میکردن و بهم لبخند میزدن!!!!

.

وخیلی چیزای دیگه که روم نمیشه بنویسم.

فقط تو دلم میگفتم:

کجایید ای شهیدان خدایی!!!!

شهدا شرمنده ایم!!!


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها